سیهمار کودکان را در سرباز میکشد
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۳۰۷۴۳
مرگ سهکودک در روستای کندز شهرستان سرباز دوباره افسانهای را بر سر زبانها انداخته است؛ مردم سیستان و بلوچستان باور دارند با آمدن شب، کرایت که محلیها به آن سیه مار میگویند از لانهاش بیرون میآید، وارد رودخانه میشود و غسل میکند. در حال غسلکردن میگوید یا میکشم یا کشته میشوم. اگر کسی را بکشد قربانی از نظر اهالی شهید شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش اعتماد، نام سیهمار در سیستان و بلوچستان با ترس گره خورده و همین باعث شده از قدیمالایام از بردن اسمش هم ابا داشته باشند. البته در برخی مناطق مثل سراوان این مار به تکزد نیز معروف است و مردم باور دارند که کسی که توسط این مار گزیده شود حتما خواهد مرد. فصل بهار و تابستان در روستای «اشکستگ» در حوالی شهرستان سرباز، ترس خیمه میزند. اهالی از خوابیدن هراس دارند مبادا که در این بیخبری شبانه کرایت (سیهمار)، آرام سراغشان بیاید. این روزها ترس هم بیشتر شده،، چون در روستای کناری آنها یعنی «کندز» سهکودک با مارگزیدگی کشته شدهاند تا پرونده قربانیان این گونه قطورتر شود.
سانیه، مصطفی و مطیعالله دچار نفستنگی شده بودند، صدای خسخس سینههایشان مادر را که کنارشان خوابیده بود، بیدار کرد. نگاه نگرانش که به اطراف چرخید، موجودی با خالهای سفید را در خانه دید که میخزد و دور میشود. «ساب خان»، پدر بچهها از جا پرید و سراغ مار رفت و آن را کشت. به صبح نرسیده، بدن سانیه یکساله و مصطفی ششساله سرد شد، مطیعالله، اما همچنان سینهاش خسخس میکرد و بهسختی نفس میکشید. او را به بیمارستان ایرانشهر رساندند، سهروز با مرگ جنگید و درنهایت در مقابلش تسلیم شد تا ساب خان نوریزهی و همسرش در سهروز، سهفرزندشان را از دست بدهند.
این زوج افغان که بهامید یک زندگی بهتر و آرامتر به ایران مهاجرت کرده بودند، اولین قربانیان کرایت در ایران نیستند؛ هزاران سال است که این گونه در بلوچستان ایران تا جنوب کرمان و بعد میناب و بشاگرد هرمزگان قربانی میگیرد، هرچند نام قربانیان تنها یکبار آنهم سالپیش به رسانهها راه پیدا کرده و در مواردی هم عامل مرگ یا گونهای دیگر یا مسمومیت و... ذکر شده است. در فقدان پادزهر تنها راهحل محلیها، یافتن و کشتن این گونه است. نمونهاش در روستای اشکستگ در حوالی روستای کندز که همین چندروزپیش در پنجم تیرماه این سهکودک کشته شدند. به گفته «صابر آسکانی»، دهیار اشکستگ در سهسال اخیر ۳۷ حلقه مار کرایت توسط اهالی کشته شده است. آخرین آنها همین پنجشنبهشب، هشتم تیرماه بود که اهالی توانستند مار دیگری را حوالی خانه خواهر دهیار مشاهده و آن را تلف کنند. دلیل این کشتار مارها ازنظر آسکانی، دو کلمه است: «چارهای نیست.» آنها از فرمانداری، بخشداری و محیطزیست خواستهاند به این موضوع ورود کند و جلوی کشتهشدن اهالی توسط کرایتها را بگیرد. راهحل ازنظر اسکانی، زندهگیری این مارها و تولید پادزهر از آنهاست، البته آنها تجربههای ناموفقی هم در این زمینه دارند. نمونهاش یکی از بهورزهای روستای اشکستگ که یک کرایت Bungarus را زندهگیری و در دبهای نگهداری کرد، او منتظر بود که یکنفر از محیطزیست یا اداره بهداشت بیاید و مار را تحویل بگیرد، اما چنین اتفاقی نیفتاد. یکشب در خواب دید مار از دبه بیرون آمده و او و خانوادهاش را نیش زده است. بهورز با هول از خواب بیدار شد و بونگارس و دبه را با هم آتش زد. آسکانی میگوید تا زمانی که پادزهر نباشد آنها ناچار به حفاظت از خانوادههایشان با کشتن مارها هستند.
سیاهه قربانیان کرایتآسکانی آمار کسانی که با زهر اینمار کشته شدهاند را از سال ۱۳۷۴ بهیاد میآورد. در اینسال هوتی آسکانی ۲۲ ساله دچار مارگزیدگی شد. سعیده آسکانی و شهربانو آسکانی دو خواهر ۲۱ و ۲۲ ساله، ساکن روستای کوه کنار، ۱۵ سال پیش با گزش این مار از دست رفتند و یکسال بعد مادرشان امبرخاتون کریمزایی ۴۵ ساله را کرایت (سیهمار) گزید. عابده آسکانی، نوزاد هفتماهه در چهارم خردادماه سالپیش در روستای اشکستگ براثر این گزیدگی فوت کرد. عابده خوابیده بود که کرایت وارد کپرشان شد، او ابتدا کودک خردسال را گزید و بعد سراغ خواهرش رفت. از خوششانسی آنها بود که بهجای گزیدن، کرایت دور بچه پیچید. مادر متوجه شد و پدر را خبر کرد. آنها توانستند مار را از دختربچه جدا کنند بدون آنکه دچار گزیدگی شود. در کنار این موارد منجر به مرگ، مشاهده کرایتها در «اشکستگ» کم نبوده است. آسکانی خاطرش هست که در بچگی که در کپر زندگی میکرده و برق هم نبوده، یکبار سیهمار وارد کپر شده و مادرش آن را کشته است. همین چندیپیش هم در یکمراسم اینمار را دیدند و کشتند، در حوالی خانه خواهر آسکانی هم کرایت دیده و به سرنوشت بقیه دچار شده است.
با وجود تعدد قربانیان این کرایت، خبرهای مرگ مرتبط با آن بهواسطه ناآگاهی از نوع مار چندان که بایدوشاید دیده نشده، همچنان که کشتار آنها برای حفاظت از خانوادهها توسط اهالی هم به رسانهها راه نیافته است. همین بیاعتنایی و نادیدهانگاری باعثشده هیچ کلاس یا دوره آموزشیای برای اهالی برگزار نشود و آنها مطلع نباشند چه راهکارهایی را میتوانند در پیش بگیرند تا هم خانوادهشان در امان باشند، هم مارها کشته نشوند. البته آسکانی در روستای خودشان توصیههایی به اهالی کرده است؛ اینکه توری به پنجرهها بزنند، درزها را ببندند و اگر میتوانند روی زمین نخوابند، بااینحال برخی از اهالی این نکات ایمنی را رعایت نمیکنند، آنها معتقدند «مرگ دست خداست.»
پادزهر وارد کنیدباربد صفایی، خزندهشناس سال ۲۰۱۳ با این گونه در ایران مواجه شد: «اولینبار در بلوچستان اینمار را دیدم، باورم نمیشود که اگر آن مار زنده بود احتمالا من هم الان زنده نبودم. دندانهایش را زمانی که چک کردم تازه فهمیدم با یک کبرای خوش خطوخال و زیبا مواجه هستم. چندسال بعد فهمیدم بسیار کشندهتر و خطرناکتر از آنی است که فکر میکردم.» نزدیک دوسال بعد از آنشب این گونه بهعنوان کرایت پارسی Bungarus persicus ثبت شد و چندسال بعد در کتاب مارهای ایران زیرگونهای از کرایت سندی طبقهبندی شد. کرایتها بهگفته صابر اسکانی، بین ساعت ۱۰ شب تا سهصبح، قربانیان خود را که در خواب بودهاند، گزیدهاند. زمانبندی مرگ ازنظر صفایی، رعایت ملاحظاتی را بههنگام خواب برای جلوگیری از ورود مار یا قرار نگرفتن در معرض آن ایجاب میکند. طبیعی است که بهواسطه تابستان، اهالی در خانه یا کپرها را باز بگذارند، بااینحال همین موضوع باعث ورود مار میشود، «باید ورودی خانهها بهشکلی باشد که از ورود مار جلوگیری شود، میتوان از پشهبند یا تختهای فلزی یا تاشو در شبهنگام استفاده کرد.»
کرایت در منطقهای زیست میکند که اهالی گاه در تامین نیازهای اولیه زندگی هم مشکل دارند. بااینحال این گزاره سبب نمیشود چشم بر آنچه بر اهالی میرود، ببندیم، زیرا بهگفته صفایی: «این مار خطرناکترین مار خشکی در خاورمیانه و شبهقاره هند است و اغلب افرادی که کشته شدند حتی پایشان به مراکز درمانی نرسیده است.» پیشتر افعی جعفری این عنوان را داشت و گفته میشد که بیشترین کشندگی را دارد، بااینحال بنگاروس با ۱۰ تا ۱۲ برابر کشندگی بیشتر، این مقام زهرآگینتر بودن را از افعی جعفری گرفت. زهر این گونه هموتکوسین و نوروتوکسین را با هم دارد. «اصطلاحاً گونههای کرایتها که از جنس بونگاروس هستند، بونگاروتوکسین دارند که میتواند بسیار کشنده باشد، چون هر دو حالت خونگرایی و عصبگرایی را با هم دارد.»
سازمان جهانی بهداشت برای جلوگیری از گزیدگی، توصیه کرده مردم ساکن در زیستگاه این مار روی زمین نخوابند؛ همچنان که در هندوستان که کرایتها قربانیان زیادی گرفتهاند این توصیه به مردم میشود. البته گونهای که در هندوستان است با آنچه در پاکستان و ایران دیده میشود اندکی از نظر ریختشناسی و ژنتیک متفاوت است. تفاوت آنها فقط اینها نیست بلکه گونه موجود در ایران و پاکستان یکونیم برابر از گونه هندی کشندگی بیشتری دارد. «باتوجه به درجه کشندگی زهر که به آن LD۵۰ گفته میشود، در منطقه پاکستان و ایران گونه بونگاروس سیندانوس Bungarus sindanus زهرآگینترین مار کبرایی است که در شبهقاره هند و خاورمیانه دیده شده است». تاکید صفایی این است که مسئولان این موضوع را جدی گرفته و از پاکستان پادزهر وارد کنند. زیرا درحالحاضر به قربانیان این مار یا پادزهری تزریق نمیشود، چون پایشان به مرکز درمانی نمیرسد یا در صورت تزریق پادزهر، گروه دیگری از مارهای زهراگین نظیر افعیها، تنها افزایش علائم و وخامت اوضاع را شاهد خواهیم بود.
زندهگیری بدون آموزش و ابزار عملی نیستباربد صفایی که سابقه سالها کار روی خزندگان در ایران را دارد معتقد است، زندهگیری و گرفتن زهر از کرایتها که اهالی روستا آن را از مسئولان درخواست میکنند، گزینهای غیرعملی در وضعیت کنونی است و تنها به کشتهشدن محیطبانها و افراد کمتجربه منجر خواهد شد. یکجفت دستکش ضدگزش مبلغی بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ دلار است که با بودجه محیطزیست هرجور که حساب کنید، ناسازگار است. علاوه بر آن باید انبر مخصوص تهیه شود تا فاصله ایمن برای فرد مارگیر ایجاد شود درحالیکه میتوان با گزینه واردات پادزهر این مشکل را حل کرد. آخرین صحبت صفایی این است: «تعدادی از کشورهای آسیایی تکنولوژی تولید پادزهر برای کرایتها را دارند و بهتر است وزارت بهداشت در صورت تایید سازمان بهداشت جهانی خیلی سریع برای درمان و وارد کردن پادزهر یا تکنولوژی مورد نیاز وارد عمل شود.»
تنها کفچه مار پادزهر داردخسرو رجبیزاده، خزندهشناس و نویسنده کتاب «مارهای ایران»، وظیفه وزارت بهداشت را مطالعه روی خطراتی که مربوط به سلامتی انسانهاست و ارائه راهکار برای مقابله با آنها میداند. یکی از این خطرات گزیدگی توسط مار است. «مارهای خطرناک ایران که ممکن است باعث فوت شوند شامل ۱۰ گونه هستند.» به گفته او باید وزارت بهداشت روی این گونهها مطالعه کرده و برای مناطقی که زیستگاه مارهای خطرناک محسوب میشوند پادزهر ارسال کند.
کرایتها جزو این گونههای خطرناکند. آنها یکی از سه مار کبری موجود در ایران بهحساب میآیند. البته در دریاهای جنوب کشورمان ما ۱۰ گونه کبری آبی داریم که برای هیچکدام پادزهری موجود نیست و با گزیدگی توسط آنها، عملا باید قربانی را ازدسترفته بهحساب آورد. درباره سه گونه کبرای خشکی تنها کفچه مار پادزهر دارد. کبری خوزستان و کرایت سندی (بونگاروس) هیچکدام پادزهر برایشان موجود نیست. البته تفاوتی که بین کبری خوزستان و کرایت سندی داریم به دامنه پراکنش آنها برمیگردد. کبری خوزستان گوشهگیر و منزوی است و شب از لانهاش بیرون میآید، ولی کرایت سندی وارد خانه شده و دو یا سهنفر را دچار گزیدگی میکند. «برای قربانیان کرایت سندی باید حتما آمپول اختصاصی فرستاده شود». به گفته رجبی، پادزهر افعی ذرهذره اثر میکند که در مقابل زهر کشنده کرایت سندی چارهساز نیست.
در کنار این گونه، در سیستان و بلوچستان ککمار را هم داریم که در دسته افعیها قرار میگیرد و پادزهرهای معمولی روی آن اثر نمیکند. اغلب قربانیان ککمارها هم فوت میکنند، همین موضوع ازنظر رجبی نیاز به مطالعه و آمپول اختصاصی را ایجاب میکند. «سهبچه در روستای کندز اصلا شانسی برای زندهماندن نداشتند. اگر همه آنها به بیمارستان هم میرسیدند و آمپول موجود بود، به آنها پلی والا تزریق میکردند که درباره افعیها اثر دارد، نه کبریها.»
کارشناسان حیاتوحش و سازمان حفاظت محیط زیست این گونه را در ایران شناسایی کردند، چند دانشجوی جانورشناسی پراکنش آن را درآوردند و متخصصانی توانستند مناطق پرریسک را مشخص کنند. به گفته خسرو رجبیزاده حالا نوبت ورود وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است: «آنها باید با استفاده از این اطلاعات، کار توزیع پادزهر را انجام دهند.» البته او معتقد است وزارت بهداشت در کنار واکسن، آموزش ساکنان مناطق پرریسک دراینباره که چطور خود را از گزیدگی مارها در امان نگه دارند یا کمکهای اولیه پس از مارگزیدگی چیست را هم باید انجام دهند. اطلاعرسانی دراینباره که کدام مراکز پادزهر را در اختیار دارند و اینکه چطور بیمار را منتقل کنند، از دیگر وظایف این وزارتخانه ازنظر رجبی است. به گفته این خزندهشناس: «تاکنون وزارت بهداشت هیچ توجهی به این موضوع نداشته، اگر هم نمیدانستند الان نسبت به این مقوله آگاهند.»
انتقاد از وزارت بهداشتمهدی کاظمی، محقق و کارشناس زیستشناسی جانوری، گستره زیستگاهی کرایت یا بونگاروسها را سه استان سیستان و بلوچستان، جنوب کرمان و هرمزگان میداند که مساحتی بین هفت تا هشت درصد خاک ایران را شامل میشود. «کرایتهای ایران بزرگترین نمونه از گونه خود در جهان هستند و از ایرانشهر تا بشاگرد و میناب مشاهده شدهاند.» در این محدوده جغرافیایی در چند نقطه گزشها بیشتر بوده، یکی بشاگرد و دیگری سرباز. دلیل آن به جمعیت ساکن در این مناطق برمیگردد. هرچقدر تراکم جمعیتی بالاتر باشد بهتبعآن احتمال گزش نیز افزایش یافته و قربانیان بیشتری گرفته میشود. بااینحال همه مناطق این سه استان در یکنقطه مشترک هستند؛ در هیچکدام آمپول پادزهر وجود ندارد. راهکار وزارت بهداشت سکوت است. به گفته کاظمی، آنها برای سالها مرگهای مرتبط با کرایت را به دلایل دیگری ربط میدادند؛ مسمومیت، حشرهگزیدگی، گزیدگی با نوع مار دیگر، عقرب و... نمونه آخر ازآنرو اهمیت دارد که قاتل کودکان بهدست «ساب خان» کشته شد تا گواهی دهد که کرایت، مرگ را برای کودکان این خانواده بهارمغان آورده است.
علاوه بر این گونه مار کبری، دو گونه عقرب هم در ایران باعث کشتهشدن انسان میشود، دو گونهای که باز هم مشابه کرایت برای آنها پادزهری توسط موسسات سرمسازی که از بیتالمال ارتزاق میکنند، تولید نمیشود. مشکل بعدی در استانداردهای این پادزهرهاست. بهگفته کاظمی؛ «متاسفانه پادزهرهای تولیدشده در کشورمان، پروتکلهای ساخت پادزهرهای سازمان جهانی بهداشت را ندارند.» این درحالیاست که در پنجدهه گذشته، ایران جزو پنجکشور اول سازنده پادزهر در جهان بود و امروز نهتنها پادزهرها پودری نشدهاند بلکه حتی نام گونه هم بهروز نشده است. در این شرایط که کرایت بهعنوان یکی از سهمار خطرناک دنیا در ایران قربانی میگیرد و تفاوتی هم بین گونه و بالغ و نابالغ آن وجود ندارد، همچنان وزارت بهداشت، درمان و آموزشپزشکی واکنشی نشان نداده است.
دراینباره که برای کاهش قربانیان چه باید کرد، باربد صفایی خزندهشناس و کاظمی بهعنوان کارشناس زیستشناسی جانوری اختلافنظر دارند. صفایی معتقد است که باید پادزهر را از پاکستان و هند بهعنوان دو کشوری که توانستهاند آن را تولید کنند، وارد کرد درحالیکه کاظمی، کرایت ایران را گونهای جدید میداند که نیاز به پادزهر اختصاصی دارد.
این کارشناس زیستشناسی جانوری، مشکل دیگری هم در زمینه پادزهر در ایران دارد و آن نبود این ماده درباره گونههای دیگری غیر از عقربها و مارهای کبری است که میتوانند بهراحتی انسان را بکشند. نمونه آنها دو افعی ایران که باز هم پادزهری برایشان در کشور موجود نیست آنهم در شرایطی که گرزه مار (دو گونه و زیر گونه ماکرووایپرا لبتینا ابتوزا و ماکرووایپرا رازی ای) رتبه اول (در ایران) را در کشتار ازسوی سازمان بهداشت جهانی کسب کرده و کرایت در رتبه دوم قرار دارد. در مقابل «سازمان حفاظت محیطزیست مجوز برداشت از افعی را تنها در خراسان میدهد بنابر درخواست موسسات تولید پادزهر در ایران که زیرگونهاش با گرزه مارهای دیگر ایران متفاوت است.»
کاظمی همچنین خواستار قرار گرفتن کرایتها در لیست کنوانسیون تجارت بینالمللیگونههای جانوران و گیاهان وحشیدر معرض خطر انقراض و نابودی (CITES) است. او معتقد است همانطور که ما قاچاق یوز و... را شاهد هستیم یا گونههایی مانند سمندر لرستانی بهعنوان یک گونه اندمیک ایران در آستانه نوروز خریدوفروش میشوند، مارها و مخصوصا گونههای مارهای زهرآگینی که در ساخت پادزهر وجود دارند هم باید در لیست کنوانسیون تجارت بینالمللیگونههای جانوران و گیاهان وحشی در معرض خطر انقراض و نابودی (CITES) قرار داده شوند، زیرا این گونهها نیز در معرض تهدیدات فراوان هستند.
تصویری که از سانیه و مصطفی روی صفحه موبایل دارم، تصویر دو کودک است که گویی آرام خوابیدهاند. سانیه لباس سوزندوزی زرشکیاش را بهتن دارد و گونههایش از میان پارچهای که از زیرگلو تا بالای سرش کشیدهاند، جمع شده. دستهایش را هم با همان پارچه چهارخانه به دور بدن بستهاند. پتوی قهوهای تنها پاهایش را پوشانده است. تصاویر مصطفی، این پسربچه زیبا را در میان پارچه سفیدی نشان میدهد که او را روی یک پتوی گلبافت که حاشیههای قرمز دارد، خواباندهاند. مردانی نشسته دور مصطفی را گرفتهاند. پتو روی زمین پهن و مردی با ریشبلند به صورتش خیره و چهرهاش جمع شده. این آخرین باری است که آنها صورت مصطفی را میبینند، دقایقی دیگر او را به خاک میسپارند، پسری ششساله که همین چندروز پیش در کندز میدوید و میچرخید، نامش بهعنوان یکی از شهدا در میان اهالی ثبت شد. شهید کوچکی که اگر پادزهر بود، زنده میماند. با مرگ مصطفی و خواهر و برادرش کابوسهای اهالی بیشتر شده، آنها گاه بیدار میشوند و دستی به پایشان میکشند و منتظرند تا کی مرگ درون خانهشان بخزد.
منبع: فرارو
کلیدواژه: پادزهر قیمت طلا و ارز قیمت موبایل سیستان و بلوچستان وزارت بهداشت محیط زیست زنده گیری پادزهر ها بااین حال گونه ای سال بعد کشته شد شده اند گونه ها مار ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۳۰۷۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت «ایران» از زندگی در باغچهبان
مثل «باغچهبانی» که از نگاه کردن و رسیدگی به تکتک درختان باغش سیر نمیشود و از به بار نشستن آنها حظ میکند، چشمهای او هم هر بار به سمت دانشآموزی سُر میخورد، میشکفد و غرق در شادی میشود.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، سالهاست روی ویلچر نشسته و اما شانه به شانه دانشآموزانش راه میرود و به امید به بار نشستن تلاشهایش، درست مثل یک باغبان آنها را میپروراند. با خندههای «بیصدای» شأن میخندد و حرفهای ناگفتهشان را به خوبی میشنود و به آنها پاسخ میدهد.
«ایران جابری» حدود ۲۵ سالی است که هر روز به عشق دانشآموزانش مسیر خانه تا مدرسه را با ویلچر طی میکند تا به دبستان «باغچه بان» برسد؛ مدرسهای که نامش همه را یاد جبار باغچهبان که اولین مدرسه ناشنوایان ایران را راه اندازی
اتاق خبر صبا - نستوه - ویرایش خبرگزاری - نسخه ۷.۴.۷، ساخت ۲۰۲۳۰۷۰۱.
Informationخبر «روایت «ایران» از زندگی در باغچهبان (۷۴۹۶۳۶)» ذخیره شد
کرد، میاندازد.
در روزهایی که نام معلم بیش از هر زمان دیگری بر زبانهای جاری میشود، گروه ایمنا مسیر هشتاد کیلومتری را پیمود تا در سفر نیمروزهای به شهرضا، روایتگر زندگ ی «ایران جاوری» معلم دارای معلولیتی باشد که زندگی را موهبت خداوند به خود میداند، باشیم.
لبانش خندان و چشمانش پر از شور و عشق زندگی کردن بود، این را به وضوح میتوانستی ببینی، دلیلاش معلوم است، در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به او روحیه میدهد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالش نمیکند، این معلم فداکار با وجود بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» که از سالها قبل درگیر آن شده و ویلچرنشین است، باعشق و علاقه فراوان و انگیزه بسیار بالا هر روز سرکار خود حاضر شده و اوقات بسیار زیادی را برای خدمت به دانشآموزان معلول آموزشگاه باغچهبان شهرضا صرف میکند.
جاوری به سادگی شروع به معرفی خود میکند: در ششم بهمن ۱۳۵۱ در اصفهان به دنیا آمدم و از سن ۱۲ سالگی به تدریج دچار بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» شدم، دیستروفی عضلانی به بیماری ژنتیکی بازمیگردد که موجب ضعف پیشرونده و تباهی عضلات اسکلتی بدن (یعنی همان عضلاتی که هنگام حرکت ارادی به کار میگیریم) میشود. در طول دوران تحصیل تا قبل از سن ۱۲ سالگی همواره در مدرسه به عنوان دونده و کوهنورد مشهور بودم و هیچیک از دانشآموزان پای رقابت با من را نداشتند، به طوری که یک روز با یکی از دانشآموزان کلاس پنجم با تعیین مسافتی توسط معلمان مسابقه دو برگزار شد و دوستم با گریه از معلم درخواست تعویض مرا داشت، چرا که میدانست برنده مسابقات هستم، بسیار خرسند بودم که در آن مسابقه برنده میشوم و رتبه کلاسام بالا میرود، هنگامی که سوت مسابقات نواخته شد هر دو شروع به دویدن کردیم، اما در میانه مسیر بدون هیچگونه اتفاقی، دیگر نتوانستم مسافت را طی کنم و نتایج مسابقات به نفع دوستم تمام شد، در مسیر بازگشت به منزل به دلیل شدت ناراحتی و استرس به زمین خوردم و شروع بیماریام هم از آنجا بود، افراد که به این بیمار مبتلا هستند بارها بر زمین خوردنها مکرر را تجربه میکنند، در دیسترفینوپاتیهای شدید، ضعف عضلانی به تدریج باعث ایجاد جمعشدگی و انحراف در ستون فقرات و دست و پا میشود و این تغییر شکلها حمل و نقل بیمار را مشکلتر میکند و شدت ضعف عضلانی بازهم افزایش مییابد.
او ادامه میدهد: در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتماد به نفس بالایم هیچ نگاه ترحمآمیزی به من نشد، همه اینها را مدیون خانوادهام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند، در طول دوران تحصیل همواره سعی داشتم از گوشهگیری پرهیز کنم، به همین خاطر رابطه خوبی با همکلاسیهایم برقرار کردم و دوستان زیادی دارم، برای کنار آمدن با این بیماری دوران بسیار سختی را گذراندم، چرا که همیشه خاطرات مسابقات دو و کوهنوردی یادآور روزهای خوش زندگیام بود، اما دیگر نمیتوانستم بدوم یا از کوه بالا بروم!
جاوری بیان میکند: از بچگی میخواستم معلم شوم و با گرفتن گچ در کنار تخته سیاه با دانشآموزان زندگی کنم و اکنون بدون اینکه احساس کنم بیمارم، زیباترین احساسات را نثار زیباترین گلهای باغچه علم و دانش میکنم، در سال ۷۰ در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، همان سال در دانشگاه تهران قبول شدم و در رشته الهیات لیسانس گرفتم و تا پایان تحصیلات، به جز سختیهایی که برای بالا رفتن از پلههای دانشگاه متحمل شدم، مشکل خاصی نداشتم و تنها به دلیل وجود پلههای دانشکده، مجبور به استفاده از ویلچر شدم، اما بعد از گرفتن لیسانس، به دلیل تحصیل در رشته الهیات با گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی باید در سازمان ارشاد و به تبع آن ادارات استخدام میشدیم با توجه به این رشته و علاقه شدیدی که به شغل معلمی داشتم، ابتدا به اداره ارشاد و کتابخانههای سطح شهر مراجعه کردم، اما من را نپذیرفتن و در ادامه برای پیدا کردن شغل هر هفته از سال ۷۴ تا ۷۹ به اداره آموزش و پرورش استان میرفتم، اما به علت شرایط بیماریام کاری که مناسب من باشد، پیدا نمیشد تا اینکه در این رفت و آمدها مکرر یکی از مسئولان آموزش و پرورش، حضور در مدارس استثنایی را پیشنهاد دادند.
این معلم پر تلاش میگوید: پس از روزها و سالها بالاخره در ششم اردبیهشت سال ۷۹ که به هیچ وجه نیروی از سوی آموزش و پرورش جذب نمیشد، به طور معجزه آسایی یک ابلاغیه هشت ساعت حقالتدریس در مدرسه استثنایی باغچهبان به عنوان معلم پرورشی صادر شد، با وجود وضعیتم مدیر مدرسه با خوبی استقبال کردند و حتی با خنده بدون اینکه حتی کوچکترین اشارهای به وضعیت جسمیام کند، مرا پذیرفت.
شعرخوانی دانشآموزان ناشنوا با استفاده از شیوههای ابتکاری و خلاقاین معلم پرورشی فداکار روزهای اولیه شروع دوران معلمیاش را اینگونه روایت میکند: مدرسه باغچهبان ویژه افراد ناشنوا، نابینا، کم توان ذهنی و چند معلولیتی بود، به دلیل تحصیل در رشته الهیات، هچگونه آشنایی با این محیط نداشتم، اما چون در دوران دانشگاه خط بریل را یکی از دوستان دوره تحصیل دانشگاهی آموخته بودم و به خط بریل برای او نامه مینوشتم تا حدودی به آن آشنا بودم، اما با حرکات ایما و اشاره دانشآموزان ناشنوا به هچوجه آشنایی نداشتم که با کمک همکاران و در کنار دانشآموزان طی دو هفته زبان اشاره را آموختم و سر کلاس درس رفتم.
او میافزاید: در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به من روحیه میداد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالم نمیکرد، اگر خوشحال بودند از صمیم قلب برایشان خوشحال میشدم، از سال ۷۹ تا ۸۴ به عنوان معلم پرورشی حقالتدریس توانستم از سوی آموزش و پرورش استان عنوان معلم نمونه را کسب کردم و در دوران خدمتم ضمن یادگیری رشته کامپیوتر، فعالیتهای مورد نیاز مدرسه را انجام میدادم.
جاوری با اشاره به اینکه تلخ و شیرین کار با کودکان استثنایی زیاد است، میگوید: شیرینی لحظه سخن گفتن یک دانشآموز ناشنوا را با هیچ حس لذتبخش دیگری عوض نمیکنم، زیرا دنیای این کودکان خاص، بیریا و پر از صداقت است، این دانشآموزان با چشمان خود میشنوند و با دستان خود سخن میگویند، به همین دلیل سعی کردم با کمک آنها گروه سرودی را در مدرسه تشکیل دهم که باورش برای بعضی از افراد سخت بود، چرا که معتقدم این بچهها با چشمانشان میشنوند و با دستهایشان حرف میزنند؛ دنیای آنها آنقدر متفاوت است که فارغ از هیاهوی مردم این جهان به گفتوگو با هم مینشینند.
او معتقد است: هر صدایی برای خودش ارتعاش خاصی دارد و تمام استخوانهای بدن ما ارتعاش را درک و حس میکنند؛ چون گوش ما میشنود، ما یاد گرفتهایم که صداها را از طریق گوش بشنویم، اما افراد کمشنوا از طریق کل استخوانهای بدنشان قادر به در یافت ارتعاش صداها هستند، از اینرو گروه سرود ناشنوایان مدرسه باغچهبان استثنایی شهرضا را با استفاده از شیوههای ابتکاری و خلاق به جایگاهی برتر در سطح شهر رساندم.
این مربی توانا نحوه آموزش اجرای سرود و انتقال جان کلام به ناشنوایان و تشکیل گروهی سرودی موفق را این گونه بیان میکند: روزی که کنار تخته سیاه تدریس میکردم، احساس کردم بچهها لذتی از خواندن شعر نمیبرند و خیلی سعی کردم که احساس شعر را به بچهها انتقال دهم؛ اما نشد تا اینکه ریتم شعر را با اجرا و با کمک معلمان روی دستانم آوردم و چندین ماه آموزش اشعار به دانشآموزان را پیگیری کردم و وقتی بچهها اجرا داشتند، کسی باورش نمیشد که بتوانند محتوای شعر را این قدر زیبا و با احساس با دستانشان بیان کنند.
جاوری هدف از آموزش به این کودکان را وارد کردن آنها به جامعه عادی عنوان میکند و میگوید: معلمان آموزش و پرورش استثنایی، افرادی صبور، فداکار و با والدین هم در ارتباط هستند، مسئولیت عمده این معلمان، ارائه آموزش و تمرینهای درمانی به دانشآموز است.
جامعه معلولان شهرضا را راهاندازی کردم / آموزش زبان انگلیسی و عربی به دانشآموزان روشندلاو ادامه میدهد: بازه زمانی که وارد آموزش و پرورش نشده بودم از سال ۷۴ تا ۷۹ جامعه معلولان شهرضا را راهاندازی کردم و در این دوران به مرکز بهزستی شهرضا مراجعه میکردم که متوجه وجود اتاقهای بدون کارایی شدم و از مسئولان آن اداره درخواست کردم که یکی از اتاقها را برای تدریس زبان انگلیسی در اختیارم بگذارند، البته بعضی روزها عصرها در منزل خود بدون هیچ هزینهای مکالمه زبان انگلیسی و آموزش زبان عربی، قرآن به زبان انگلیسی را برای دانشآموزان نابینا انجام میدادم و تاکنون زبانآموزان نابینای زیادی را تربیت کردهام، همچنن سعی کردم در جذب دانش آموزان به مسائل دینی و آموزش احکام نماز و روزه بسیار خلاق عمل کنم تا دانشآموزان با اشتیاق بیشتری در این مسیر گام بردارند.
این معلم فداکار که در آستانه بیست و پنجمین سال خدمت در آموزش وپرورش به سر میبرد، همچنین نویسنده کتاب بازیهای بومی و محلی است که با استقبال زیاد جامعه فرهنگی و دانشآموزان مواجه شده و حکم قهرمانی در رشته ورزشی بوچیا را نیز در کارنامه فعالیتی خود دارد، میگوید: به واسطه معلولیتم و درک متقابل درد و رنجی که این دانشآموزان متحمل میشوند و عشق و علاقه به آنها، هر روز با انگیزه بیشتری بر سرکار خود حاضر میشوم.
جاوری که خوش خلقی و حسن رفتارش زبانزد همکاران، والدین و دانشآموزان است، در ادامه از دغدغه خود برای دانشآموزان استثنایی میگوید: آرزویم فراهم شدن امکانات کافی برای دانشآموزان کم توان ذهنی و معلول است و دوست دارم شرایط کاری برای آینده آنها فراهم شود، همچنین به مدارس فنی و حرفهای مختص آنها نیاز داریم، چرا که باید در آینده استقلال پیدا کنند، دغدغه آینده آنها بزرگترین نگرانی ما و خانوادههایشان است و البته با توجه به نیازی که در آنها دیده میشود، شرایط گفتار و درمان برای آنها فراهم شود.
او میافزاید: گاهی برخی خانوادهها خسته و ناامید میشوند و صبر و تحملشان کم میشود، بنابراین براساس نیاز هر ماه جلسهای با خانواده آنها میگذاریم و سعی میکنیم با تک تک خانوادهها صحبت و به نوعی تزریق روحیه کنیم، البته راهکارهایی را پیش پای خانوادهها میگذاریم و با توجه به اینکه به اخلاق این کودکان به خوبی آگاهیم، سعی میکنیم بهترین راه حل را به آنها پیشنهاد کنیم و به آنها میگوئیم که این کودکان با دیگران هیچ فرقی ندارند و تنها پیشرفت کاریشان کمی کند است و در هر جلسه با پیشرفتهایی که از کودکان به آنها نمایش میدهیم، امید به آینده در دل خانوادهها جانی دوباره میگیرد.
این معلم ایثارگر در پایان، بدون احساس خستگی از ۲۵ سال تلاش در راه تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا میگوید: من عاشق کارم هستم و هیچ وقت نشده که بعد از ساعتها کار احساس خستگی کنم، برای من کار با این بچهها خود زندگی است که با هر کلمه جدیدی که بچهها یاد میگیرند، دریچهای تازه از امید به رویم باز میشود، بهترین صدا برا من، صدای کودکان ناشنوایی است که میکوشند تا به همه بگویند شنواترین هستند، بهترین تصویر برای من تصویری است که کودکان نابینا با آن خدا را وصف میکنند.
کلام آخر باغبان مهربان باغچهبان که با بغضی در گلو و اشک بر زبان جاری میشود: دغدغهام آینده کودکان باغچهبان است که روزها و ماهها را در کنارشان گذراندم، همیشه به فردای آنها میاندیشم، مهم است که نگاهی ویژهتر به آنها داشته باشیم و خودمان را جای والدین این کودکان قرار دهیم، چرا که آنها هم فرزندان همین آب و خاک هستند و نیاز به رشد دارند، پس هر آنچه را که برای کودکان عادی خواستهایم و فراهم کردهایم، را باید برای کودکان با نیازهای ویژه هم فراهم شود تا شاهد پیشرفت چشمگیر آنها نیز باشیم.
گزیدهای از همراهی یک روزه ایمنا با ایران جاوری را میتوانید در اینجا مشاهده کنید.
کد خبر 749636